۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

افغان بي سيم با روشن فرق داره؟

سلام به همه هرات جوكي هاي خوش تيپ،همه وقتي به وبلاگم مي آمدين منتظر طنز جديدم بودين اما امروز بر خلاف روز هاي قبل از طنز خبري نيست در عوض يك خاطره ي خيلي جالب كه چند روز قبل برايم اتفاق افتاد را مينويسم فكر كنم كمتر از طنز هم نباشه به هر حال از شما دعوت ميكنم اين خاطره را تا آخر بخوانيد ونظر خود را بنويسيد:

چند شب قبل يكي از دوستانم مرا براي مهماني دعوت نمود منم شب به خانه اش رفتم وتقريبا تا ساعت سه شب بيدار بوديم وبا هم حرف زديم وخنديديم صبح رآس ساعت شش در حالي كه خيلي خواب داشتم به جانب خانه حركت كردم در نزديكي هاي منطقه ي تانك تيل كه رسيدم يك كارت فروش ايستاده بود پنچصد افغاني را برايش دادم وگفتم دوتا كرديت كارت(كارت شارژ) روشن دو صد وپنجاه افغاني برايم بده فكر كنم او يا نامزد بود يا مثل من تا صبح بيداربود كه به عوض كريديت كارت روشن دوتا كريديت كارت افغان بي سيم برايم داد منم از بس خواب داشتم اصلا به كريديت كارت ها نگاه نكردم خانه كه رسيدم ميخواستم كرديدت كارت ها را به حسابم اضافه كنم بدون اين كه پشت كارت ها را نگاه كنم كارت ها را تراشيدم ولي هر چي سعي ميكردم قبول نميكرد چون كريديت كارت ها افغان بيسيم بود وسيم كارتم روشن.اعصابم خراب شد به شبكه تماس گرفتم وگفتم:يعني چي؟ اين چي وضعيته؟شماها مسخره كردين فقط دوست دارين پول مردم را بخورين چرا اين شماره هاي كريديت كارت ها قبول نميشه؟كارمند شبكه گفت سريال نمبرش را بخوان!منم سريال نمبرش را خواندم كارمند شبكه گفت:اين سريال نمبر اشتباهه كريديت كارت هاي روشن چنين سريال نمبرهاي ندارند.اعصبام خراب شد وداد زدم :(من از دست شما شكايت ميكنم و آبروي شما را در رسانه ها خواهم برد)او هم برايم گفت شما لطف كنيد اين كريديت كارت ها را به نماينده گي شركت روشن در هرات ببريد تا مشكل شما را حل كنند من هم بعد از صرف صبحانه بسيار با عجله وخيلي هم اعصباني به جانب شركت روشن حركت كردم وقتي آن جا رسيدم حدودا بيست نفري به خاطر حل مشكل شان به آن جا صف كشيده بودند وقتي كارمند شركت مرا ديد با احترام گفت:سلام آقاي صادقي شما به نوبت ايستاد نشين بفرماييد اول شما داخل برويد تا مشكل شما را حل كنند.

منم وارد دفتر شدم بعد ازوارد شدن همه خيلي خوشحال شدند.يكي از كارمندان كه خيلي آدم مهرباني به نظر مي رسيد به من گفت سلام آقاي صادقي مشكل شما چي هست؟مشكلم را برايش گفتم او هم مرا به جانب خانمي كه پشت كامپيوتر نشسته بود رهنماي كرد منم رفتم خوش بختنانه فكر ميكنم تنها همان خانم مرا نمي شناخت.كريدت كارت ها را پيشش گذاشتم او هم بعد از اينكه به كريديت كارت ها نگاهي انداخت به آرامي گفت:ببخشيد اين ها كريديت كارت روشن نيست اين ها كريديت كارت افغان بي سيم هست وقتي پشت كارت ها را نگاه كردم ديدم واقعا راست ميگه خيلي برايم جالب بود تا آن لحضه اصلا متوجه نشده بودم در اين لحضه نه ميتوانستم بخندم ونه ميتوانستم گريه كنم نا چار با عجله و بدون خدا حافظي از دفتر شركت روشن بيرون شدم وبه طرف دفتر رفتم.به نظرم اين خاطره ي جالبي بود كه حتي تا حالا وقتي يادم مي آيد خنده ام ميگيرد به اميد اينكه سيم كارت روشنم كدام مشكلي پيدا نكند كه به شركت روشن بروم چون مطمنم وقتي كارمندان شركت روشن مرامرا ببينند همه نيم ساعت ميخندند.
نويسنده:جاويد صادقي 

۶ نظر:

ونوس مرداسی گفت...

سلام جاوید جان:
چرا نخندم خنده دار بودددددددددددددددددد-آفرین نه آفرین نه من اگه جای آن خانم و مسولین آنجا بودم برخورد جدی با شما می کردم تا خواب از سرت بپره و حق به جانب نباشی.
شوخی کردم

ناشناس گفت...

سلام جاويد جان هرچند قصه ات واقعيت دارد و قبل از اينكه به نشر برساني زباني هم عين انرا برايم تعريف كرده بودي. وي يك موضوع را عرض كنم كه اگر در اول شروع داستان مشخص نمي نوشتي كه قضيه كرات از چي قرار بوده جالبتر ميشد مثلا ميگذاشتي خواننده ها نيز تا اخر منتظر باشند كه چرا كريديت كارت ها كار نداده است و بعد از اينكه خانم مسوول شركت روشن برايت موضوع را ميگفت انگاه خواننده داستان هم در اخير قصه از موضوع اگاه ميشد و بيشتر برايت ميخنديد. روي هم رفته قصه ها و طنز هاي جالب وشيرين داري . البته اين قسمت را هم بايد نمي نوشتي كه كارمند شركت ترا ميشناخته وبدون نوبت به داخل اتاق مسوول رفتي بايد سر صف مي ايستادي و نوبت خودت كه ميرسيد بعد از يك ساعت انتظار داخل ميشدي كه بيشتر عصباني ميبودي.
با تشكر از داستانت سادات

وفا گفت...

[گل][گل][گل]

Boghrat2 گفت...

سیزده خط برای زندگی“
یک

دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم.

دو
هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود
سه

اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
چهار

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.
پنج

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

شش
هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

هفت
تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.
هشت

هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.
نه

شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می‌توانی شکر گزار باشی.
ده

به چیزی که گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.
یازده

همیشه افرادی هستند که تو را می‌آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.

دوازده

خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می‌شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.

سیزده

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می‌افتد که انتظارش را نداری.


شما با کمال مسرت و افتخار لینک شدی دوست(عقاب) بی بدیل....

هر وقت خدا تو را به نزدیک پرتگاه برد نترس زیرا یا تو را نجات میدهد یا...یا به تو پرواز را خواهد آموخت...

[گل][گل][بوسه][گل][گل]

sahel elm گفت...

slam
jalb bod bvejh sherat mamnonm az hozort piroz bashy

sahel elm گفت...

سلام
قسمت نظرات قبلی باز نشد مجبوراً اینجا نظرگذاشتم .
[گل] [گل] [گل]